خری آمد به سوی مادر خویش******** بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش
برو امشب برایم خواستگاری اگر تو بچه ات را دوست داری ****** خر مادر بگفتا : ای پسر جان
….
تورا من دوست دارم بهتر از جان******** ز بین این همه خرهای خوشگل
یکی را کن نشان چون نیست مشگل***** خرک از شادمانی جفتکی زد
کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت.
یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد.
بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود.
منبع: jomalatziba.blogfa.com
منبع: jomalatziba.blogfa.com
منبع: jomalatziba.blogfa.com
منبع: jomalatziba.blogfa.com
منبع: jomalatziba.blogfa.com
منبع: jomalatziba.blogfa.com
منبع: jomalatziba.blogfa.com
منبع: jomalatziba.blogfa.com